🌷🍀🌷☘️ «آب های مستطیل: مجموعه داستان»، فاطمه رحمتی، ناشر: مولف، چاپ اول، 1396، 134ص، پالتویی، 6000 تومان.
خدا را شکر میکنم که تلاش های فاطمه جان نتیجه داد و مجموعه داستان های کوتاهش با عنوان «آب های مستطیل» منتشر شد. امیدوارم شاهد موفقیت های بیشتر او و کسانی چون او در جامعه مان باشم.
کسانی که دستی در نگارش دارند میدانند که انتشار هر کتاب به شیرینی تولد فرزند است؛ حال اگر کتابی که منتشر میشود ثمره تلاش های فرزند انسان باشد که شیرینی مظاعفی دارد.
ضمن تبریک به فاطمه، به او یادآور میشوم که از این بعد باید تلاش و برنامه ریزی بیشتری داشته باشد و باید بیش از گذشته قدر کلمات را بداند و برای قلم و قلمزنی ارزش قائل شود.
🌺 فاطمه در «آب های مستطیل » سعی کرده برخی از دغدغه های فکری و فرهنگی انسان امروز را، البته از زاویه نگاه و با سطح تحلیل خودش، در قالب داستان بیان کند؛ دغدغه هایی چون قضا و قدر، نسبت هنرمند با جامعه، و مسئله عشق در زندگی.
🌺عناوین داستانها عبارت است از: همه چیز با هم؛ روزی بدون نسیم؛ هیچ کس؛ تغییر، انتقال، بازگشت؛ ا زدوست داشتن.
====================================================
✅ بخشی از داستان «از دوست داشتن»:
........ کاش خدا یک مسابقه بزرگ برگزار میکرد و من برنده میشدم و تو را به من جایزه میداد. دلم میخواهد هزار نماز بخوانم و هر نماز هزار رکعت داشته باشد و هر رکعت هزار سجده و هر سجده هزار سال طول بکشد تا من هزار سال گریه کنم و هزار بار تو را از خدا بخواهم. کاش تمام مادرها برای من دعا میکردند. کاش میتوانستم دست همه پدرها را ببوسم تا پیش خدا پادرمیانی کنند. کاش میشد تمام امامزادهها را زیارت کنم و همه کتاب دعاهای جهان را بخوانم و همه تسبیحها را ذکر بگویم تا خدا به من نظر کند و معجزه شود.
کاش «خواستن» هنوز مثل کلاس سوم «توانستن» بود. تا تو را، تا داشتن تورا، بخواهم و بتوانم. کاش همه چیز در زندگی من برعکس میشد. کاش همه دورها نزدیک میشدند و همه نزدیکها دور. کاش همه داشتههایم را میدادم و تو را ای نداشته بزرگ! به دست میآوردم. کاش من میایستادم و زمین میچرخید و تو را به من میرساند. کاش عکست را در روزنامهها چاپ میکردند و بالای چشمانت مینوشتند: «تحت تعقیب» تا هر که تو را دید تحویل پلیس دهد و پلیسها تو را دستبند بزنند و به من بدهند تا دیوانه نشوم و شهر را برای جمع کردن رد پاهایت به هم نریزم.
......................... به من بگو اسم تو کجای زندگی من نوشته شده؟ کاش کسی پاک میکرد اسم تو را از زندگی ام. تا گمت کنم. در ابتذال زندگی. تا فراموشت کنم. در آدمهای تکراری. تا تمام شود این درد. تا تمام شود این غم که تمامی ندارد. تا برگردم به نبودنت و خوشیهایم را، لبخندهایم را و سهم کوچکم از زندگی را بردارم و راضی باشم به آنچه دارم. به سرنوشتم. به آنچه قسمتم شده است. و دنبال نداشتهها و ناممکنها نروم. تا قرار بگیرم در جایم. آتش دلم خاموش شود و گونههایم خشک.
و تو را ای نداشته بزرگ! ای محال ناممکن! دیگر نخواهم از خدا.
کاش قلبم کوچک میشد آن قدر کوچک که بزرگی تو در آن جا نمیشد و بیرون میآمدی از من. منِ صفر و صد.
منی که هیچوقت حد وسط را نشناختم.
منی که
یا تو هستم
یا
هیچکس.
💠 روش تهیه کتاب: مراجعه به کتابفروشی آقای فیاض پور، قم، میدان شهدا، خیابان صفاییه، اولین کوچه سمت راست. مکاتبه با یکی از این دو آدرس زیر: @harahmati